داستان و حکایت اذیت به امام سجاد علیه السلام
در ادامه مطلب
اذیت به امام سجاد علیه السلام مردى شجاع در مدینه بود که همه را مى خندانید و با مسخرگى رزق و معیشت خود را در مى آورد.جماعتى گفتند: خوب است امام سجاد را دعوت کنیم و قدرى او را بخندانى ؛ شاید از گریه هاى زیاد لحظه اى ساکت شود.جمع شدند و رفتند خدمت امام ، که در راه حضرت را دیدند، با دو نفر از غلامان مى آمد. آن شخص عباى امام را از شانه اش جمع کرد و به شانه اش انداخت و همراهان شروع به خنده کردند.امام فرمود: این کیست ؟ گفتند: مردى است که مردم را مى خنداند و از آنها پول مى گیرد.فرمود: به او بگویید، روز قیامت آنان که عمر خود را به بطالت گذرانیدند زیان مى برند.بعد از این کلام آن شخص دست از اذیت و حرکات ناشایست کشید و به راه راست هدایت یافت .(107)