دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

رزق و روزی

داستان از حکایت درمورد روایت به حکایات روایات درباره رزق و روزی



در ادامه مطلب

1- حکمت را بینند
حضرت موسى علیه السلام فقیرى را دید که از شدت تهیدستى ، برهنه روى ریگ بیابان خوابیده است . چون نزدیک آمد، او عرض کرد: اى موسى ! دعا کن تا خداوند متعال معاش اندکى به من بدهد که از بى تابى ، جانم به لب رسیده است .
موسى براى او دعا کرد و از آنجا (براى مناجات به کوه طور) رفت . چند روز بعد، موسى علیه السلام از همان مسیر باز مى گشت دید همان فقیر را دستگیر کرده اند و جمعیتى بسیار در گردن اجتماع نموده اند، پرسید: چه حادثه اى رخ داده است ؟
حاضران گفتند: تا به حال پولى نداشته تازه گى مالى بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجوئى نموده و شخصى را کشته است . اکنون او را دستگیر کرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام کنند!
خداوند در قرآن مى فرماید: (اگر خدا رزق را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند) (383)
پس موسى علیه السلام به حکمت الهى اقرار کرد، و از جسارت و خواهش ‍ خود استغفار و توبه نمود(384)


2- استنباط غلط از قرآن 
عمر بن مسلم یکى از کسانى بود که با امام صادق علیه السلام دوست بود و رفت و آمد داشت . پس از مدتى حضرت او را ندید، از على بن عبدالعزیز جویاى احوال دوستش شد.
او گفت : فدایت شوم ! او دست از کسب و کار کشیده و روى به زهد و عبادت آورده است . فرمود: واى بر او! مگر نمى داند کسیکه دست از کار بکشد، دعایش مستجاب نخواهد شد.
در عصر پیامبر هنگامیکه که آیه (هر کس متقى و خداترس شود خدا راه بیرون شدن (از گناهان و بلاء) بر او مى گشاید و از جائیکه گمان ندارد به او روزى عطاء کند(385)؛ گروهى از مسلمانان ، محل کسب و تجارت خود را رها نموده و به گوشه نشینى و عبادت پرداخته و مى گفتند: خداوند خود روزى رسان است و نمى گذارد افراد دیندار درمانده شوند، دیگر چه نیازى به زحمت تحصیل معاش و کسب و کار داریم .
چون این خبر به پیامبر رسید، آنها را فرا خواند و از روى اعتراض فرمود: چرا کار و کسب را ترک کرده اید؟!
آنها گفتند: خداوند متکلف روزى ما شده است . پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: چنین نیست که پنداشته اید، هر کس توان کار و کوشش داشته باشد و انجام وظیفه نکند خداوند دعایش را مستجاب نفرماید، شماها باید دنبال کار بروید.(386)


3- رزق بقدر کفاف 
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با همراهان در بیابان به شتربانى گذشتند، مقدارى شتر از او تقاضا کردند. در پاسخ گفت : آنچه در سینه شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبیله دارد و آنچه در ظرف دوشیده ایم براى شامگاه آنان است .
پیامبر دعا کردند و فرمودند: خدایا مال و فرزندان این مرد را زیاد کن ! از آنجا گذشتند و در راه با ساربان دیگرى برخوردند، از او درخواست شیر کردند، ساربان شتران را دوشید، و همه را در میان ظرفهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ریخت و یک گوسفند نیز اضافه بر شیر تقدیم نمود و عرض کرد: فعلا همین مقدار پیش من بود چنانچه اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم .
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست خویش را بلند کرده و گفتند: خداوندا به اندازه کفایت رزق به این ساربان عنایت کن .
همراهان عرض کردند: یا رسول الله ! آنکه در خواست شما را رد کرد برایش ‍ دعائى کردى که ما همه آن دعا را دوست داریم ، ولى براى کسیکه حاجت شما را برآورد از خداوند چیزى - رزق کفاف - خواستید که ما دوست نداریم !
فرمود: مقدار کمى که کافى باشد در زندگى بهتر از ثروت زیاد است که انسان را بخود مشغول کند(387) بعد این دعا را کردند:(388) خدایا به محمد به آل محمد به مقدار کفایت رزق لطف فرما.(389)


4- صدقه موجب افزایش رزق 
یکى از پسران امام صادق علیه السلام نامش محمد بود. گاهى از مخارج زندگیش چیزى زیاد مى آورد، امام فرمود: چقدر از مخارج زندگیت زیاد آمده ؟ عرض کرد: چهل دینار، فرمود: آن را در راه خدا صدقه بده . عرض ‍ کرد: غیر از پولى ندارم ، اگر صدقه بدهم چیزى برایم نمى ماند.
فرمود: برو آن را صدقه بده ، خداوند عوضش را مى دهد، آیا نمى دانى که هر چیزى کلیدى دارد و کلید رزق صدقه است !!
محمد نصیحت پدر را پذیرفت و آن چهل دینار اضافى را صدقه داد. از این جریان ده روز بیشتر نگذشت که چهار هزار دینار براى امام آوردند، امام به محمد فرمود: پسر جانم ! ما براى خدا، چهل دینار دادیم ، خداوند به جاى آن ، چهار هزار، دینار (صد برابر) به ما عنایت فرمود.(390)


5- عمادالدوله 
آل بویه که سلطنت آنها از سنه 322 آغاز شد، حدود 126 سال حکومت آنان ادامه داشت . از بزرگترین و خوش سلوک ترین آنها نسبت به مذهب تشیع و رعیت ، عمادالدوله (ابوالحسن على بن یویه ) بود، که نه سال حکومت کرد (متوفى 338).
از غرائبى که براى او اتفاق افتاد و در باب رزق و گنج مى باشد، چند است ، اول : وقتى که به شیراز آمد یاقوت که از جانب المقتدر بالله عباسى حاکم بود فرار کرد. عمادالدوله مى خواست خرج لشگر را بدهد چیزى نداشت . در این خیال بود و از ناراحتى سواره به شکار رفت . در صحرا دست اسبش ‍ به سوراخى فرو رفت . دست اسب را بیرون کشید سوراخ وسیعى پیدا شد و گنجى ظاهر گشت که یاقوت آنجا ذخیره کرده بود، گنج را برداشت و خرج لشگر را داد.
دوم : روزى از قفا دراز کشیده بود و فکر لشکر و رعیت بود، مارى که از گوشه اى از سقف به گوشه دیگر رفت . امر کرد سقف را بشکافند و مار را بکشند تا کسى را نگزد. چون سقف را کندند (سقف دیگرى پیدا شد و ما بین آن ) به صندوقهائى که پانصد هزار دینار در آن بود کشف کردند. پس آن گنج را برداشت میان رعیت تقسیم کرد.
سوم : براى خودش (و بزرگان ارتش و لشگریان ) خواست لباسى بدوزد خیاطى را خواست ، خیاط مخصوص فرماندار شهر (یاقوت ) را معرفى کردند که کر بود.
فرمود: خیاط باید چشم داشته باشد به گوش محتاج نیست . خیاط را آوردند و فرمود: براى خودم و لشگر و نوکرها و سرکرده ها لباس بدوز، او کر بود خیال کرد درباره او سعایت کردند که نزدش پول است گفت : از مال یاقوت فرماندار فقط چهار صندوق بیشتر پیش من نیست و نمى دانم درونش چیست !
عمادالدوله فرستاد صندوقها را آورند، چون سر صندوق باز کردند مالهاى زیاد و لباس زیاد و جواهر درونش بود.(391)



 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد