دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

دانلود دعا از نوحه با صدا مداحی جدید مولودی روایت حکایت داستان حدیث ۹۰

دانلود جدیدترین نوحه مداحی ها مراثی روضه دعاهای زیبا با معنی احادیث حکایات روایات کمیل معراج بوی سیب ۱۳۸۹ ۱۳۹۰ کریمی قطری ذاکر

رضایت و خوشنودی

داستان حکایت درمورد روایت حکایات روایات درباره رضایت و خوشنودی



در ادامه مطلب

1- جابر و امام باقر علیه السلام 
جابر بن عبدالله انصارى از اصحاب پیامبر تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود و در آن وقت پیر و نابینا شده بود، خدمت امام رسید.
امام از حالش جویا گردید؟! عرض کرد: اکنون در حالى هستم که پیرى را از جوانى و مرض را از سلامتى و مرگ را از زنده بودن بهتر مى خواهم !
امام فرمود: اما من ، اگر خدا پیر کند پیرى را مى خواهم ، اگر جوانى بخواهد جوانى را مى خواهم ، اگر خدا مریضم کند مرض را، و اگر سلامتى را برایم بخواهد سلامتى را طالبم ، اگر خدا مرگ را تقدیرم کند مرگ را دوست دارم ، و اگر زنده بودن مرا بخواهد زندگى را مى خواهم .
همینکه جابر این سخن را از امام شنید، صورت امام را بوسید و گفت : پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درست فرمود: که اى جابر، تو زنده مى مانى تا ملاقات مى کنى یکى از فرزندان مرا که نام او باقر است ، علم را مى شکافد بطوریکه گاو زمین را شکاف مى دهد.(395)


2- راضى به سه بلا
حضرت عیسى علیه السلام به مردى که نابینا و ابرص (پیس ) و مفلوج بود گذر کرد و دید، که گوشت تنش از جذام فرو ریخته است و مى گوید: شکر خدائى را که مرا از بلاهائى که بسیارى از مردم بدان گرفتارند عافیت داد!
حضرت عیسى فرمود: اى مرد! کدام بلاست که تو را از آن عافیت داد؟ گفت : اى روح الله ! من از کسى که در دل وى آن معرفت که در دلم خداى قرار داده ندارد، بهترم .
فرمود: راست گفتى ، دستت را بده ، دست او را گرفت و بر اندامش دست مبارک خود را مالید، درست اندام و نیکو چهره گردید و خداوند بیماریهاى - او را به خاطر راضى بودن به بلاها - شفا داد. وى بعدا مصاحب حضرت عیسى شد و با او عبادت مى کرد.(396)


3- خلاده 
خداوند به حضرت داود علیه السلام وحى کرد که به خلاده دختر اوس ، مژده بهشت بده و او را آگاه کن که همنشین تو در بهشت است . داود به در خانه او رفت و در را زد، خلاده در را باز کرد، تا چشمش به داود افتاد شناخت و گفت : آیا درباره من چیزى نازل شده که به اینجا آمده اى ؟ فرمود: آرى . گفت : شاید زنى همنام من باشد درباره او نازل شده است !
فرمود: نه درباره تو نازل شده ؛ کمى از حالات خود را برایم بگو! گفت : هر درد و زیانى به من رسید صبر کردم ، و تسلیم رضاى الهى بودم و هیچ چیزى من نخواستم برگردد، بلکه رضاى او را طالب ، و در مقابل هیچ چیزى عوض ‍ نخواستم و شاکر او بودم .!
حضرت داود فرمود: بهمین جهت به این مقام رسیده اى که درباره ات وحى نازل شده است امام صادق پس از ذکر این قصه فرمود: این همان دینى است که خدا آنرا براى بندگان صالحش پسندیده است . (397)


4 - عمار در صفین 
عمار یاسر از اصحاب خاص پیامبر بود، و از ایمانى بزرگ ، برخوردار بود تا جائیکه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: عمار از سر تا قدمش مملو از ایمان ، و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است . (398)
بعد از پیامبر هم پیوسته از حمایت کنندگان امام على علیه السلام بود تا وقتیکه جنگ صفین شروع شد او همراه امام بود. روزى از صف لشگر امام خارج شد و در مقابل صف دشمن قرار گرفت و فرمود: خدایا تو مى دانى اگر بدانم رضاى تو در این است که خود را در دریا بیفکنم خواهم انداخت . پروردگارا اگر بدانم رضاى تو در آن است که نوک شمشیر را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا و پشت خارج شود انجام مى دهم .
میدانم که رضاى تو امروز در جنگیدن ، با این مردم فاسق است ، اگر عملى که ترا بهتر خوشنود سازد سراغ مى داشتم آنرا اختیار مى کردم . صدایش بلند شد و گفت : هر که خوشنودى خدا را مى خواهد و بسوى مال و فرزندان نمى خواهد برگردد بسوى من آید... عاقبت بعد از رشادتها و شجاعتهاى بسیار به شهادت رسید. امیر المؤ منین وقتى به جسد عمار رسید روى زمین نشست و سر عمار را به دامن گرفت و گریان شد و فرمود: اى مرگ ، تو گویا کسانى که من دوستشان دارم را کاملا مى شناسى و آنها را از من مى گیرى .(399)


5 - بهترین آفریده 
حضرت موسى عرض کرد: خدایا بهترین خلق خود که ترا عبادت و بندگى مى کند بمن بنمایان . خداوند وحى کرد: برو نزد دهى بر ساحل دریا، و آن شخص را خواهى یافت . موسى به آن مکان رسید، مردى را یافت به مرض ‍ جذام و پیسى مبتلا بود، خداوند را تسبیح مى کند.
موسى از جبرئیل پرسید: آن مردیکه از خواستم کجاست ؟ گفت : همین مرد مریض است ، الان من ماءمورم چشمهاى او را بگیرم تو گوش بده چه مى گوید. به اشاره جبرئیل دو چشم آنمرد بیرون آمد و بر صورتش ‍ افتاد.
گفت : بارالها تا خواستى از چشم بهره مندم کردى و اینک خواستى که آنرا از من بگیرى اى کسیکه بمن نیک مى کنى و صله مى رسانى .
موسى فرمود: اى بنده خدا من مردى مستجاب الدعوه هستم اگر دوست دارى دعا کنم تا خدا دیده گانت را به تو برگرداند؟ گفت : نمى خواهم ، زیرا خدا برایم خواست و من راضى به رضاى او هستم .
حضرت موسى فرمود: شنیدم مى گفتى : اى نیکو کننده و صله رساننده منظورت چیست ؟ گفت : در این آبادى غیر از من کسى خدا را نمى شناسد و یا پرسش نمى کند (چه بر و صله اى بالاتر که مرا با خود آشنا کرده است ).
موسى علیه السلام با تعجب از او گذشت و گفت : این عابدترین خلق خدا در دنیاست .(400)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد